Get the Flash Player to see this player.

time2online Joomla Extensions: Simple Video Flash Player Module

  کانال تلگرام اهل ولاء کانال تلگرام اهل ولاء اینستاگرام اهل ولاء


شنبه ۱۵ ارديبهشت
۱۴۰۳

24. شوال 1445


3. می 2024





Lyrics

 

بِسْمِ اللهِ الرَّحْمـٰنِ الرَّحِیمِ


اغتنام فرصت ( صفحه ی 229 ف5- صفحه‌ی 230 ف 3)


امیرالمؤمنین علیه‌السّلام  فرمودند: ساعت¬ها چقدر سرعت دارند برای تمام کردن روزها. روزها چقدر سرعت دارند برای تمام کردن ماه¬ها. ماه¬ها چقدر سرعت دارند برای تمام کردن سال¬ها و سال¬ها چقدر سرعت دارند برای تمام کردن عمرها. پس فرصتمان خیلی کم است و باید آن را غنیمت دانست و به هدر نداد و باید در کار سرعت داشت.
این جمله از خطبه 188 نهج¬البلاغه امیرالمؤمنین علیه‌السّلام است. من با چند جمله¬ی قبلیش می¬خوانم که گویاتر باشد «فَسابِقُوا رَحِمَكُمُ‏ اللهُ‏ اِلى‏ مَنازِلِكُمُ‏ الَّتِی اُمِرْتُمْ اَنْ تَعْمُرُوهَا وَ الَّتِی رَغِبْتُمْ فِيها وَ دُعِيتُمْ اِلَيْها وَ اسْتَتِمُّوا نِعَمَ اللهِ عَلَيْكُمْ بِالصَّبْرِ عَلىٰ طاعَتِهِ وَ الْمُجانَبَةِ لِمَعْصِيَتِهِ»  رحمت الهی شامل حال شما باشد. سبقت بجویید به سوی منزل¬هایی که خدای¬متّعال امر فرموده به شما که آن منزل‌ها را برای خودتان آباد کنید. به تعبیری منازل اخروی و تعبیر دیگر منزل دلتان را آباد کنید. سرعت بگیرید و سبقت بجویید. «وَ الَّتِی رَغِبْتُمْ فِيها» سبقت بگیرید در جهت نزدیک شدن به چیزهایی که شما از جانب خدا به آن ترغیب شده¬اید «وَ دُعِيتُمْ اِلَيْها» و آنچه خدای-متعال شما را به آن دعوت کرد؛ یعنی فضیلت‌ها و کمالات «وَ اسْتَتِمُّوا نِعَمَ اللهِ عَلَيْكُمْ بِالصَّبْرِ عَلىٰ طاعَتِهِ وَ الْمُجانَبَةِ لِمَعْصِيَتِهِ» و نعمت¬های الهی را به حدّ کمال خود برسانید. نعمت‌هایی را خدا مثل نعمت ولایت و ایمان و سایر نعمت¬های ظاهری و باطنی نصیب فرموده است که این نعمت¬ها را به حدّ کمال خود برسانید. از چه راهی؟ «وَ اسْتَتِمُّوا نِعَمَ اللهِ عَلَيْكُمْ بِالصَّبْرِ عَلىٰ طاعَتِهِ وَ الْمُجانَبَةِ لِمَعْصِيَتِهِ» از راه صابر بودن، پایدار بودن و شکیبا بودن در مسیر طاعت الهی. به خاطر دشواری¬ها جزع و فزع نکنید، ضعف از خودتان نشان ندهید و ابراز نکنید، در مسیر طاعت الهی صابر و ثابت ¬قدم باشید. همین¬طور در مسیر اجتناب از معصیت¬های الهی. امیرالمؤمنین علیه‌السلام دعوت به سبقت کرد. بعد حضرت فرمودند: «فَاِنَّ غَداً مِنَ الْيَوْمِ قَرِيبٌ» فردا به امروز بسیار نزدیک است؛ امّا امروز به فردا خیلی دور به نظر می‌رسد؛ کو تا ده سال دیگر! امّا الان که پشت¬سرتان را نگاه کنید، می¬گویید: ده، بیست، سی یا چهل سال قبل مثل یک چشم به هم زدن گذشت. خدا رحمت کند مرحوم پدرم را، بچّه¬ی شش ساله¬ای بودم، دست مرا گرفت و دبستان ثبت¬نام کرد. قشنگ جلوی چشمم است، انگار همین دیروز بود. امروز به فردا خیلی دور به نظر می¬آید؛ امّا فردا به امروز خیلی نزدیک است. فردا را می¬خواهید فردای مرگ، برزخ، محشر و قیامت بگویید که خیلی به امروز نزدیک است بعد فرمودند: «ما اَسْرَعَ السّاعاتِ فِی الْيَوْمِ» چقدر ساعت¬ها سریعند در به پایان بردن روزها «وَ اَسْرَعَ اْلاَيّامَ فِی الشَّهْرِ» و روزها چقدر سریع¬اند در به پایان بردن ماه¬ها «وَ اَسْرَعَ الشُّهُورَ فِی السَّنَةِ» و ماه¬ها چقدر سریعند در به پایان رساندن سال¬ها «وَ اَسْرَعَ السِّنِينَ فِی الْعُمُرِ» و سال‌ها چقدر سریعند در به خاتمه رساندن عمرها؛ خیلی زمان زود می¬گذرد. حالا که فهمیدیم ساعت¬ها چقدر سرعت دارند برای تمام کردن روزها، روزها چقدر سرعت دارند برای تمام کردن ماه¬ها و ماه¬ها چقدر سرعت دارند برای تمام کردن سال¬ها و سال¬ها چقدر سرعت دارند برای تمام کردن عمرها، پس فرصتمان خیلی کم است و باید آن را غنیمت دانست و به هدر نداد و باید در کار سرعت داشت. واقعاً در این راه، زمان اضافه برای هدر دادن وقت نداریم، وقت بسیار تنگ و راه بسیار طولانی است؛ لذا امروز را به فردا نگذرانیم. هر روز را از دست بدهیم بخشی از آنچه را که می¬توانستیم به آن برسیم را از دست داده و بسیار چیزهای پرارزشی را از دست داده¬ایم. بعد از، از دست دادن زمان است که انسان می¬فهمد چقدر شرایط عوض شده است. الان در شرایط و حال¬وهوایی که اکثریّت اهل جلسه هستند واقعاً برایتان ملموس نیست که من چه عرض می¬کنم، غالباً جوان سرشار از نشاط، انرژی، شادابی، سلامتی، ذهن¬های باز و شفّاف و قوی و روح¬های لطیف و سبک هستید و وقتی به سنّ امثال من رسیدید آن وقت می‌فهمید چه چیزهایی از دستتان رفته است. چه توانایی¬هایی از دست رفت و چه‌کارهایی می¬شد با آن توانایی¬ها انجام داد که الان در سنّ من قابل انجام نیست و از دست رفت. ضمناً هیچ تضمینی هم نیست که انسان به سنّ و سال بالا برسد. هیچ قول و وعده¬ای به ما ندادند که عمر ما چقدر باشد. هر لحظه ممکن است به خاتمه¬ی عمر برسیم؛ حتّی اگر عمر طولانی هم باشد وقت اضافی برای از دست دادن نداریم؛ سریع همّت کنید.
 نفحه¬ی الهی هر آن ممکن است برسد «اِنَّ [لِرَبِّكُمْ] فِی اَيّامِ‏ دَهْرِكُمْ‏ نَفَحاتٍ‏ اَلا فَتَعَرَّضُوا لَها [وَ لا تُعرِضوا عَنْها]»  همانا در روزهای زندگی¬تان نفحه¬های الهی پدیدار می¬شود، هشیار باشید وقتی نفحه¬ای پیش آمد، خود را در معرض آن قرار دهید و از آن اعراض نکنید. (8:53)
گاهی‌اوقات نسیم¬های بهشتی می¬وزد و روح و دل انسان را به اهتزاز در می¬آورد. انسان اینها را از دست ندهد؛ چون اگر از دست بدهد معلوم نیست دوباره چه موقع سراغ انسان بیاید. اگر انسان با یکی از این نسیم¬ها هم افق باشد او را به جایی می¬برد که اصلاً قابل تصوّر نیست.

ای خوش آن نفحه که ناگاه رسد                  ناگهان بر دل آگاه رسد

باز نقل شده: «نفحه من نفحات الرحمان تُوازی عبادت الثقلین»  یک نفحه¬ی رحمانی با عبادت همه¬ی انسان¬ها و جن¬ها در طول تاریخ برابری می¬کند؛ یعنی چیزی که انسان با آن همه عبادت می¬تواند به آن برسد یک نفحه انسان را می¬تواند به او برساند؛ لذا اگر نفحه¬ای آمد خیلی باید غنیمت بدانید. گاهی در حال عبادت، دعا، مناجات، گاهی هم فرد مشغول کارهای روزمره است یک چیزی پیش می¬آید و یک هو انسان را می¬گیرد، دل منقلب می‌شود، حال دگرگون می¬شود، غنیمت بدانید، در آن لحظه خیلی غنیمت بدانید زود بلند نشوید مشغول کار دیگری شوید، همانجا بنشینید، متوقِف شوید و بگذارید این نسیم رحمانی که آمده کار خودش را بکند، زود منصرف نشوید، «اَلا فَتَعَرَّضُوا لَها» خودتان را عرضه کنید و در اختیار او قرار دهید، او آمده کار عجیبی با شما بکند «وَ لا تُعرِضوا عَنْها» از آن اعراض نکنید، نکند روبرگردانید و به کار دیگری مشغول شوید. گاهی شخص قرآن می‌خواند به آیه¬ای می¬رسد که او را زیر و رو می¬کند، حال عجیبی به شخص دست می‌دهد. دعا یا نمازی می¬خواند، در سجده، رکوع، قیام و قعودی یک¬باره می¬آید، آن را غنیمت بشمارید و زود عبور نکنید. اگر سجده است سجده را طولانی¬تر کنید، اگر رکوع است رکوع را طولانی¬تر کنید، از نفحه کارهای عجیب بر می¬آید که شاید از عبادت¬های طولانی برنیاید. انسان خودش را عرضه کند و در اختیار قرار بدهد. گفتم نسیم الهی می‌آید و انسان را با خودش می¬برد. در احادیث مکرّر براین تأکید شده پیغمبراکرم صلی الله علیه و آله فرمودند: «تَرْكُ‏ الْفُرَصِ‏ غُصَصٌ» ترک فرصت¬ها، لحظه¬های طلایی و گران¬بها مایه¬ی تأسّف و غصّه¬های طولانی خواهد بود. «اَلفُرَصُ تَمُرُّ مَرَّ السَّحابِ»  فرصت¬ها مثل عبور ابرها سریع و نامحسوس می¬گذرد، انسان اصلاً متوجّه نمی¬شود چه شد شب به صبح رسید؛ صبح به شب رسید. لذا باید غنیمت شمرد. امیرالمؤمنین علیه‌السلام فرمودند: «اِنَّ الْفُرَصَ‏ تَمُرُّ مَرَّ السَّحابِ‏ فَانْتَهِزُوها» فرصت¬ها مثل عبور ابرها می¬گذرد پس از فرصت¬ها بهره بگیرید «اِذا اَمْكَنَتْ فِی اَبْوابِ الْخَيْرِ» هنگامی که فرصت یا فراغتی برای شما حاصل شد که می¬توانید از درهای خیر وارد شوید آن فرصت را غنیمت بشمارید، معلوم نیست در آینده چنین فرصت و فراغتی برای شما فراهم شود. خصوصاً به عزیزان جوان جلسه تأکید می¬کنم؛ فراغتی که امروز دارید در آینده نخواهد بود. عزیزانی که الان مجرّدند، ازدواج نکردند، مسؤولیّت زن و فرزند، شوهر و بچّه-داری ندارند، مسؤولیّت شغلی هم ندارند، خیلی فراغت ارزشمندی در اختیارشان است. یا زوج¬های جوانی که ازدواج کردند و هنوز فرزنددار نشدند، زمان¬های بسیار طلایی در دسترس دارند. در آینده¬ی زندگی بعد از اینکه فرزندان به سلامتی می‌آیند و مشغولیّت¬های متنوّع اجتماعی و کاری می¬آید، فرد حسرت چنین فراغت¬هایی را می¬خورد. حالا که فرصتی برای واردشدن از درهای خیر وجود دارد بهره بگیرید «فَانْتَهِزُوها اِذا اَمْكَنَتْ فِی اَبْوابِ الْخَيْرِ وَ اِلّا عادَتْ نَدَماً»  والاّ اگر انسان استفاده نکرد ندامت و پشیمانی به سوی انسان می¬آید. وقتی این فرصت¬ها از دست رفت فرد حسرت وقت¬هایی که کم¬بهره یا بی¬بهره از دست داده را خواهد خورد.

 پیامبراکرمصلی الله علیه و آله نوجوانی را دیدند که هنوز به سنّ بلوغ نرسیده بود و تبسّمی بشارت¬آمیز بر لب داشت و به حضرت سلام کرد. حضرت برای رشددادن او به او فرمودند: آیا مرا دوست داری؟ عرض کرد به خدا آری. فرمودند: مثل پدرت؟ عرض کرد بیشتر. فرمودند: مثل مادرت؟ عرض کرد بیشتر. فرمودند: مثل خودت؟ عرض کرد به خدا بیشتر. فرمودند: مثل پروردگارت؟ جوان با صدای بلند عرض کرد الله, الله, الله خدا مرا امر کرده است که شما را دوست بدارم. این کلام از شما درست نیست، از غیر شما هم درست نیست. (سه بار الله؛ یکی مال فعل یکی صفت یکی ذات، یا یکی دنیا یکی برزخ و یکی قیامت) بعد حضرت به او فرمودند: بیا جلو و او را کنار خود نشاندند و از اصحاب پرسیدند کسی هست مثل این جوان مرا دوست بدارد؟ همه¬ی سرها پایین افتاد. این نوجوان در سنّ نوجوانی به کمال رسیده بود. هیچ چیز در دستگاه خدا شرط نیست. اگر خواست فردی کامل باشد ممکن است یک شبه او را به مقصد برساند. سرعت را در امور آخرت از دست نده و به ایّام پیری محوّل نکن. (14:45)
روایت در ارشادالقلوب دیلمی نقل شده است: «وَ رُوِیَ اَنَّهُ صلی الله علیه و آله سَلَّمَ عَلَيْهِ غُلامٌ‏ دُونَ‏ الْبُلُوغِ‏» پسر جوانی که هنوز به سنّ بلوغ نرسیده بود به پیامبراکرم صلی الله علیه و آله سلام کرد «وَ بَشَّ لَهُ وَ تَبَسَّمَ فَرَحاً بِالنَّبِیِّ صلی الله علیه و آله» و با چهره¬ای که در آن بشارت و تبسّم بود با پیامبر دیدار کرد «فَقالَ لَهُ اَ تُحِبُّنِی يا فَتىٰ» پیامبر فرمودند: ای جوان مرا دوست می¬داری؟ «فَقالَ اِی وَ اللهِ يا رَسُولَ اللهِ» به خدا آری ای رسول خدا شما را دوست دارم. «فَقالَ لَهُ مِثْلَ عَيْنَيْكَ» مثل دو تا چشم‌هایت مرا دوست داری؟ «فَقالَ اَكْثَرَ» بیشتر دوست دارم «فَقالَ مِثْلَ اَبِيكَ» مثل پدرت مرا دوست داری؟ «فَقالَ اَكْثَرَ» گفت بیشتر «فَقالَ مِثْلَ اُمِّكَ» مثل مادرت مرا دوست داری؟ «فَقالَ اَكْثَرَ» گفت بیشتر «فَقالَ مِثْلَ نَفْسِكَ» مثل خودت مرا دوست داری؟ «فَقالَ اَكْثَرَ وَ اللهِ يا رَسُولَ اللهِ» اینجا قسم جلاله خورد و گفت به خدا سوگند بیشتر از خودم شما را دوست دارم «فَقالَ اَ مِثْلَ رَبِّكَ» پیامبر فرمودند مثل پروردگارت مرا دوست داری؟ «فَقالَ اللهَ اللهَ اللهَ يا رَسُولَ اللهِ لَيْسَ هـذا لَكَ وَ لا لِاَحَدٍ» عرض کرد الله الله الله ای رسول خدا این حرف نه مال شماست، نه مال احدی غیر شماست. هیچ کس حق ندارد چنین حرفی بزند، این حرف زیبنده¬ی هیچ کس نیست که بگوید «فَاِنَّما اَحْبَبْتُكَ لِحُبِّ اللهِ» یا رسول¬الله! من شما را به خاطر محبّتی که به خدا دارم دوست می¬دارم. در بحث محبّت مفصّل عرض کردم. گفتیم دو نوع محبّت داریم استقلالی و تَبَعی. یک وقت من چیزی را به خاطر خود آن چیز دوست دارم که به این محبّت استقلالی می¬گویند. یک وقت من چیزی را به اعتبار چیز دیگری دوست دارم که به این محبّت تبعی گویند. محبّت استقلالی باید منحصر به خدای¬متعال باشد؛ یعنی فقط خدا را باید به خاطرخودِ خدا دوست داشت. هر چیز دیگر را به تَبَع محبّتی که انسان به خدا دارد، باید دوست داشته¬ باشد. مثلاً کسی را دوست دارید و چیزهای وابسته به آن را هم دوست دارید. کسی دوست شماست، اعضای خانواده¬اش را هم دوست دارید. به تبع دوست اصلی، اعضای خانواده¬اش را هم دوست دارید؛ والاّ اگر دوست شما نبود خانواده¬ی او برای شما جایگاهی نداشتند. به تبع او؛ یعنی شعاع محبّتی که به آن شخص دارید به خانواده¬ی او کشیده است. لذا خانواده¬ی او را هم، به تبع او دوست دارید. یک محبّت استقلالی داریم که منحصر به خدای¬متعال است؛ هر چیز دیگری را مستقلاً در عرض و کنار محبّت خدا دوست داشته باشید، بسیار خطرناک است؛ چون اگر فرد دو چیز را جداگانه مستقلاً دوست داشته باشد، وقتی بین این دو مخیّر شود خیلی به او سخت می-گذرد. اگر انسان دنیا را مستقلاً دوست داشته باشد حالا این دنیا می خواهد زن¬ فرد باشد؛ فرزند، شوهر، پدر و مادر فرد باشد؛ ثروت و آبروی فرد باشد؛ هرچه می خواهد باشد؛ اگر اینها را منهای خدا، مستقلاً دوست داشته باشد، اگر یک روز سر دو راهی بین رضایت‌الهی و بقاء و ماندن دنیا قرار گرفت، اگر بخواهد رضایت¬الهی را تأمین کند باید چشم از دنیا بپوشد. حضرت ابراهیم خلیل علیه‌السلام را جایی که باید بچّه¬اش را قربانی کند، دیدید. اگر محبّتش استقلالی باشد دستش نمی¬رود که این کار را بکند، او را از طی¬کردن راه رضایت خدا باز می¬دارد، یک عامل بازدارنده است. حضرت علیعلیه السلام تعبیر طنزآمیزی راجع به دنیا و آخرت در نهج¬البلاغه فرمودند: «وَ هُما بَعْدُ ضَرَّتَانِ‏»  دنیا و آخرت مثل دو تا هَوو می-مانند. هوو یعنی دو خانم که یک شوهر دارند. این دو با هم جمع نمی¬شوند. شوهر طرف هریک برود، دیگری اخم می¬کند و دادش درمی¬آید. اگر انسان بین خدا و هرچیزی مخیّر شود و چیز دیگر را مستقّلاً منهای خدا دوست بدارد؛ مثلاً برای دنیا یا بالاتر، آخرت و عبادت مستقّلاً شأنی قائل باشد، بازدارنده است. اگر خدا به مصلحتی این عبادت را بگیرد، دادت درمی¬آید، با خدا دعوایت می¬شود که چرا مرا خواب کردی؟ نگذاشتی نماز شب بخوانم. تو نماز شب می¬خواندی که رضایت خدا را به دست آوری حالا با خدا دعوا می¬کنی که چرا نگذاشته نماز شب بخوانی؟ امّا اگر کسی در شعاع محبّت به ¬خدا چیزهای دیگر را دوست داشته باشد، خیلی خوب و رشدآفرین است.


به جهان خرّم از آنم که جهان خرّم از اوست          عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست


همه چیز را در عالم دوست می¬دارم. همه¬ی انسان¬ها، حیوان¬ها، درخت¬ها، کوه¬ها، جنگل¬ها و دشت¬ها را دوست دارم؛ عاشقم بر همه عالم چرا؟ که همه عالم از اوست؛ این محبّتِ تَبَعی است. لازمه¬ی محبّت راستین، محبّت تبعی به همه¬ی عالم است؛ یعنی اگر کسی به‌راستی خدا را دوست داشته باشد، هرچه در عالم است را دوست دارد، هرچه در زندگی دارد عطا و هدیه¬ی خداست؛ هدیه¬ی محبوب و معشوق است. وقتی معشوق انسان چیزی به او کادو می¬دهد چقدر برایش دوست داشتنی است؟ فرد حاضر نیست با هیچ چیزی عوض کند. اگر به‌‌راستی عاشق باشد با همه¬ی دنیا عوضش نمی¬کند. فرض کن مردی همسری دارد که او را دوست دارد. دوجور می¬شود این همسر را دوست داشت یک¬بار به خاطر خود همسر دوستش دارد مثلاً زیباست، خوش¬اخلاق است، آشپزی خوبی دارد و زندگی را خوب مدیریت می¬کند که به¬خاطر اینها دوستش دارد. منهای خدا او را دوست دارد که خیلی خطرناک است. فردا یک خوشگل¬تر، خوش¬اخلاق¬تر و مدیرتر در اداره¬ی خانواده پیدا شد، حواسش پیش او می¬رود. اگر محبّت تبعی باشد هیچ مقایسه نمی¬شود. وقتی این هدیه¬ی معشوق من است، هدیه¬ی معشوق را نگاه نمی¬کنند که چیست؟ نگاه می¬کنند چه کسی این را داده است، این همسر را چه کسی به من روزی کرد؟ هدیه¬ی محبوب من است، چقدر قشنگ است؟ همسری که فکر می¬کردی زیبایی ندارد را یک¬بار دیگر با این چشم نگاه کن. ببین چقدر زیبا و دوست داشتنی است، هدیه¬ی معشوق می‌شود. کدامیک از این محبّت¬ها پایدارتر است؟ پس دوجور محبّت داریم، استقلالی و تبعی. محبّت استقلالی به غیرخدا عامل بازدارنده¬ی از کمال است، عامل انحطاط¬بخش است و فرد را زمین¬گیر می-کند. به تعبیر قرآن «اَخْلَدَ اِلَى الْاَرْضِ»  برای همیشه انسان را زمینی و خاکی می¬کند؛ امّا محبّت تبعی به غیرخدا عامل رشد است؛ یعنی وقتی بچّه¬ات را نگاه می¬کنی، دوست داری. چرا؟ چون خدا روزی¬ات کرده است. هر چه در زندگی نگاه می¬کنی دوست داری؛ چون هدیه¬ی خدا به توست و این اتّفاقاً عامل رشد و تعالی است، طبیعتاً اگر یک¬بار بین او و خدا، سر دو راهی قرار گرفتی، لحظه¬ای تردید نمی¬کنی که از او برای رفتن به سوی خدا چشم بپوشی. جوان به پیامبرصلی الله علیه و آله عرض کرد: «فَاِنَّما اَحْبَبْتُكَ لِحُبِّ اللهِ» یا رسول¬الله! اگر من شما را بیش از چشم¬هایم، پدر و مادر، خودم و جانم دوست دارم چرا این¬قدر دوستتان دارم؟ شما را  به خاطر محبّتی که به خدا دارم دوست دارم. محبّت به شما در شعاع محبّت به خداست نه مستقل از محبّت خدا که اصلاً بشود مقایسه کرد؛ قابل مقایسه نیست. یک جوان نابالغ به کجا رسیده است! «فَالْتَفَتَ النَّبِیُّ اِلىٰ مَنْ كانَ مَعَهُ وَ قالَ هـٰـكَذا كُونُوا»  پیغمبراکرم صلی الله علیه و آله به کسانی که همراه حضرت بودند صحابه و افراد سنین بالا رو کردند و فرمودند: مثل این نوجوان باشید. یک نوجوان در سنّ نوجوانی به کجا رسیده که برای صحابه¬ی کهنسال و اهل تقوا و تدیّن و ایمان هم الگوی ایده¬آل در وادی عشق و دلدادگی به خدای¬متّعال و اولیای خدا می¬شود. «اَحِبُّوا اللهَ لِاِحْسانِهِ اِلَيْكُمْ وَ اِنْعامِهِ عَلَيْكُمْ وَ اَحِبُّونِی لِحُبِّ اللهِ»  پیغمبراکرم صلی الله علیه و آله به اصحاب فرمودند: به خاطر احسان و خوبی و نیکی که خدا به شما کرده، به خاطر انعام و عطایی که خدا به شما کرده، خدا را دوست بدارید. هدیه عامل ایجاد محبّت است. وقتی کسی به دیگری هدیه می¬دهد، محبّت هدیه دهنده در دل هدیه گیرنده ایجاد می¬شود؛ لذا انسان با هدیه می¬تواند در دل طرف مقابل محبّت ایجاد کند؛ لذا اعمال مستحب را به همین دلیل مستحب گویند. مثل اعمال واجب الزامی نیست در واقع هدیه است. یک وقت انسان بدهی دارد که آن ¬را پس می¬دهد. گاهی هم بدهی ندارد و داوطلبانه چیزی را هدیه می¬کند. اعمال مستحبّی مثل هدیه، کادو و سوغاتی می¬ماند و ایجاد محبّت می¬کند؛ لذا به این جور اعمال مستحب گویند که سبب ایجاد حُب می¬شود. لذا فرمود: شما خدا را به خاطر نیکی¬، احسان و نعمت¬هایی که به شما روزی کرده، دوست بدارید. «اَحِبُّونِی لِحُبِّ اللهِ» و مرا هم در شعاع محبّت خدا دوست بدارید. محبّت رسول¬الله صلی الله علیه و آله در زندگی باید بالاتر از محبّت همه چیز، غیر از خدای‌متعال باشد. حالا به‌راستی به خودمان مراجعه کنیم ببینیم مثل آن نوجوان هستیم یا نیستیم؟ چون شخص وقتی چیزی را بیشتر از چیز دیگری دوست داشته باشد اگر جایی اقتضای محبّت به محبوب این باشد که از چیزی که کمتر دوست دارد چشم¬پوشی کند ذرّه¬ای تردید نمی¬کند. پیغمبراکرم صلی الله علیه و آله فرمودند: «وَ الَّذِی نَفْسِی بِيَدِهِ» پیامبرخاتم که جان همه¬ی هستی است به جان خودش قسم می¬خورد و می¬فرماید: قسم به خدایی که جان من در دست اوست  «لا يُؤْمِنَنَ‏ عَبْدٌ حَتّى‏ اَكُونَ‏ اَحَبَّ اِلَيْهِ مِنْ نَفْسِهِ وَ اَبَوَيْهِ وَ اَهْلِهِ وَ وُلْدِهِ وَ النّاسِ اَجْمَعِينَ»  سوگند به خدایی که جان من در دست اوست بنده به من ایمان نیاورده مگر زمانی¬که من در نزد او محبوب¬تر باشم از خودش و جانش، پدر و مادرش، زن و فرزندانش و همه¬ی مردم عالم. ایمان به رسول¬الله صلی الله علیه و آله یعنی این. یعنی انسان پیغمبر صلی الله علیه و آله را از همه چیز بیشتر دوست داشته باشد. اگر از همه چیز بیشتر دوست داشته باشد فدا کردن سایر چیزها در راه رسول¬الله صلی الله علیه و آله  برایش اصلاً کاری ندارد؛ شیرین و لذّت¬بخش است. لذّت می¬برد که بتواند جان، پدر و مادر، زن و فرزند و همه را در راه محبوب خودش قربانی کند. نگاه کنیم ببینیم ما این¬طوری هستیم؟ آماده هستیم که جانمان را برای خدای¬متعال و اولیای خدا در طبق اخلاص قرار بدهیم؟ آماده هستیم که آبرویمان در راه محبّت خدای¬متّعال بریزد. آمادگی داریم شغل و ثروت، وجاهت و محبوبیت اجتماعی¬ خود را در راه پیغمبراکرم صلی الله علیه و آله از دست بدهیم؟ اگر آماده¬ایم و با گوارایی اینها را هدیه می‌کنیم، مؤمن هستیم؛ مثل حضرت ابراهیم علیه‌السلام که با گوارایی اسماعیل را به قربانگاه برد؛ نه اینکه با تلخی و کراهت و به زور، حالا خدا به او دستور داده و او چاره¬ای ندارد؛ العیاذبالله این¬طوری نبود. او با اشتیاق و شوق اسماعیل علیه‌السلام را به قربانگاه برد. اگر ما ادّعای ایمان داریم آماده هستیم همه¬ی اینها را در راه محبوب هدیه کنیم؟ اگر هستیم مؤمنیم اگر نه فکری به حال خود کنیم. ادّعای ایمان کفایت نمی¬کند «اَ حَسِبَ النّاسُ اَنْ يُتْرَكُوا اَنْ يَقُولُوا آمَنّا وَ هُمْ لا يُفْتَنُونَ»  مردم گمان می¬کنند به صرف اینکه ادّعا کردند ما مؤمنیم از آنها می¬پذیریم و امتحانشان نمی¬کنیم «وَ لَقَدْ فَتَنَّا الَّذينَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَلَيَعْلَمَنَّ اللهُ الَّذينَ صَدَقُوا وَ لَيَعْلَمَنَّ الْكاذِبينَ»  خدا کسانی را که قبل از اینها بودند، همه را امتحان کرد و به ادّعا قبول نکرد، اینها را هم امتحان می¬کند. حقیقت ایمان، عشق و حُب است. همان¬طور که امام ¬باقرعلیه السلام  فرمودند: «هَلِ الدّينُ اِلاَّ الحُبُّ؟»  آیا دین چیزی غیر از محبّت است؟ لذا عاشق کسی را که ادّعای ایمان، عشق و محبّت کرد محک می¬زند، ببیند چقدر ادّعایش راستین است. به او می¬گوید اسماعیلت را به قربانگاه بیاور. اسماعیل هر یک از ما یک چیز است، باید بتوانیم با شادی، لذّت، شیرینی و خوشحالی به قربانگاه ببریم که این توفیق نصیب من شده و می¬توانم اسماعیلم را در راه محبوب قربانی کنم. این نوجوان در سنّ نوجوانی نوجوانی به کمال رسیده است، هیچ چیز در دستگاه خدا شرط نیست. اگر خواست فردی کامل باشد ممکن است یک شبه او را به مقصد برساند. سرعت در امور آخرت را از دست نده و به ایّام پیری محوّل نکن. این¬طوری نیست که گفته باشند باید کسی شصت سال سیروسلوک کند و به نتیجه ¬برسد که شما بگویی ما تازه شروع کردیم ان¬شاءالله شصت سال دیگر می¬رسیم. هیچ قائده و قواره¬ای وجود ندارد، خدا فاعل مایشاء است، هر کاری بخواهد می¬کند. خدا محکوم هیچ قائده¬ای نیست. قواعد را خدا در هستی وضع می¬کند. خودش محکوم قاعده¬ای که وضع کرده نیست. لذا این¬طوری نباشید که بگویید پیر شویم  به مدارجی می¬رسیم. هیچ دلیلی ندارد انسان پیرشود، این نوجوان را دیدید، در نوجوانی می¬شود رسید. اگر نرسیدیم تنبلی از خودمان است، همّتمان کوتاه بود. اگر نرسیدیم مشکل از ماست؛ والاّ برای خدا کاری ندارد که در نوجوانی و جوانی فردی به اوج قلّه¬ی کمال برسد؛ کمااینکه رسیدند. یک نمونه¬اش را این حدیث معرّفی کرد. در عصر و زمان خودمان هم افرادی هستند که در سنین نوجوانی و جوانی رسیده¬اند و انسان¬های بسیار عظیمی شدند و خیلی از این پیرها باید بروند به این نوجوان¬ها سر بسپرند. وقتی می-شود زود رسید همّتی بکنید با تنبلی و به آهستگی حرکت نکنید. سرعت در امور آخرت را از دست مده و به ایّام پیری محوّل نکن.
امروز همه¬ی مرد و زن مملکت راه افتاده¬اند دنبال نخودسیاه. نخودسیاه یعنی کارهایی که صرفاً سرگرمی است. نکند بروی دنبال نخود سیاه و از اصل عقب بیفتی. خودت را خدا می¬خواهد، خیلی بد است که صانع انسان، آدم را بخواهد و آدم کوتاهی کند. (36:23)
به زندگی انسان¬ها نگاه کنید؛ بخش¬های واقعی و ضروری چند درصد زندگی انسان‌هاست؟ زمانی که مصرف می¬کنیم چقدرش صرف کارهای ضروری، حیاتی و جدّی می¬شود و چقدرش وقت تلف شده است؟ وقت¬هایی که به کارهای هجو هدر می¬دهیم؛ هیچ فایده¬ای هم ندارد. توان، قدرت، پول، دارایی، ذهن، فکر و استعدادمان را در چه زمینه¬هایی صرف می¬کنیم؟ در راه چیزهای غیرضروری و غیرحیاتی، تجمّلات، تشریفات و بسیاری از آداب و رسوم¬های غیرشرعی و ضدّدینی و ضدّالهی. اگر نکنیم مردم چه می‌گویند؟ جلوی دهن مردم را نمی¬شود بست و تسلیم می¬شویم. چقدر این وقت¬ها تلف می¬شود؟ روزنامه¬هایی که می¬خوانیم چند کلمه¬اش حرفی است که باعث رشد و تعالی ما می¬شود؟ رادیو تلویزیونی که گوش می¬دهیم و تماشا می¬کنیم چقدر برای ما رشدآفرین است؟ چند ثانیه در بیست¬وچهار ساعت، برنامه¬ی تعالی¬بخش دارد که ما را رشد بدهد؟ فیلم¬ها و سریال¬هایش، کتاب¬هایی که می¬خوانیم، رفت¬وآمدهایی که می¬کنیم، دوساعت پای مسابقه فوتبال می¬نشینیم، این گل زد، بارک¬الله، چرا گل را نگرفتی، چی شد آخرش؟ صد هزار نفر توی یک استادیوم می-نشینند که بیست¬و¬دو نفر آنجا توپ بازی می‌کنند. ته‌خط این چیست؟ اگر می¬خواهی ورزش کنی، خودت برو ورزش کن که سالم شوی، عضلاتت قوی شود. اینجا جز تزریق استرس به خودت هیچ چیز نیست، تفریح نیست. چیزی است که خستگی فرد در این مسابقات برطرف شود؟ افراد وقتی از پای تلویزیون بلند می¬شوند یا از استادیوم بیرون می¬آیند اعصاب¬ها خورد و درب¬وداغون است، این شد تفریح؟ فایده¬اش چیست؟ چند ساعت وقت گذاشتی و استادیوم ورزشی رفتی، آنجا هم بازی را نگاه کردی، چند ساعت هم طول می-کشد برگردی آخرش چه چیزی برایت ماند؟  از این نمونه¬ها چقدر بگویم؟ بگردیم تا دلتان بخواهد پیدا می¬شود. وقت نیست، ضرورتی هم ندارد. همه نگاه کنیم می¬بینیم چقدر دنبال نخود سیاهیم. این مُد و این دِمُده شده است. این لباسی که تنت است ده سال دیگر لباس است، می¬توانی بپوشی. چی چی از مُد افتاده. مد یعنی چه؟ این نخودسیاه نیست؟ امروز همه¬ی زن و مرد مملکت راه افتادند دنبال نخودسیاه. نخودسیاه یعنی کارهایی که صرفاً سرگرمی است. نکند بروی دنبال نخودسیاه و از اصل عقب بیفتی بالاخره خدا که ما را آفرید برای یک چیزی آفرید، نیافرید طبق مدلباس بپوشیم، سرمان را آرایش کنیم، ماشینمان را عوض کنیم، خانه و مبلمان منزلمان را تغییر دهیم، پای مسابقات ورزش بنشینیم و تشویق کنیم. در آفرینش هدفی بود، یک عمر دنبال نخودسیاه نرویم آخرش ببینیم از چیز اصلی که خدا ما را برایش خلق کرد، عقب ماندیم و به آن نرسیدیم. خیلی بد است که صانع انسان آدم را بخواهد و آدم کوتاهی کند؛ یعنی محبوب همه¬ی هستی خودت را می¬خواهد؛ او خواستار تو است؛ آن وقت حواس تو جای دیگر است. او چشم به تو دوخته و مشتاق آمدن تو است آن وقت حواس تو جای دیگر است؛ دنبال خانه، ماشین، شغل و مشغولیّت¬های باطل. حیف نیست؟ معشوق و محبوب آدم چشم انتظار آدم باشد و آدم بی-توجّه باشد.


یک لحظه غافل از آن ماه نباشید                 شاید که نگاهی کند آگاه نباشید   

    
محبوب آدم را بخواهد و آدم حواسش نباشد، جای دیگری دنبال چیزهای هجو برود. او باید ناز کند و ما نیاز کنیم. او ناز نمی¬کند، دم¬به¬دم ابراز محبّت می¬کند. در دعای ابوحمزه‌ی-ثمالی هست: «تَتَحَبَّبُ اِلَيْنا بِالنِّعَمِ‏ وَ نُعارِضُكَ بِالذُّنُوبِ»  پناه به خدا دم¬به¬دم قربان صدقه¬ی ما می¬روی با دادن نعمت¬ها و کادوهای جدید ابراز محبّت می¬کنی؛ امّا ما با تو چگونه روبه¬رو می¬شویم؟ با ارتکاب به گناهان به معارضه¬ی با تو می¬رویم. او این¬طوری قربان صدقه¬ی فرد برود، چشم به راه انسان باشد، هی التماس کند که بلکه به سوی او برویم. او که باید ناز کند، التماس¬آمیز ما را بخواهد بعد حواس ما جای دیگری باشد؛ دنبال چیز دیگری برویم. ان¬شاءالله خدای¬متّعال به همه¬¬ی ما توجّه و توفیق دهد که فرصت گران¬بهای عمر را که نصیبمان کرده، امکانی که داریم و هر لحظه ممکن است تمام شود، آنچه که هست را غنیمت بدانیم. عارف دم غنیمت است نه به گذشته نگاه می¬کند نه به آینده، دم را غنیمت می¬داند. ان¬شاءالله خدای¬متعال ما را دم غنیمتی کند. منسوب‌به امیرالمؤمنین علیه‌السلام است: «ما فاتَ مَضیٰ» گذشته تمام شد و «وَ ما سَیَاْتِیکَ فَاَیْنَ» آنی که قرار است در آینده بیاید کو کجاست؟ معلوم نیست آینده¬ای برای تو باشد «قُمْ فَاغْتَنِمِ الفُرْصَةَ بَیْنَ الْعَدَمَیْنِ»  بلند شو و فرصت بین دو عدم، یعنی گذشته و حال را غنیمت بشمار، حداکثر بهره را از همین لحظه ببر، آنچه واقعیت دارد نقد است. سرمایه¬ی واقعی تو است همین لحظه است. گذشته که تمام شد، آینده هم معلوم نیست باشد. ان¬شاءالله خدای‌متعال به برکت ولایت امیرالمؤمنین علیه‌السلام به همه¬ی ما چنین توفیقی را عنایت کند.

 



Hits 5222
« مبحث اغتنام فرصت (ص229پ1 - 229پ4) شرح کتاب مصباح الهدی، نگرش و روش عرفانی اهل محبّت و ولاء (3) Songs مبحث سالک باید چگونه باشد (ص231پ1 - 231پ5) »